سال گذشته و پس از بازگشت از سفر نوروزی به سیستان و بلوچستان، جرقه های سفر به خراسان در ذهنم زده شد.
وقتی می گویی خراسان در ذهن عموم مردم سفر به مشهد نقش می بندد و دیگر هیچ!
اما خراسان یک دنیا تاریخ است و یک دنیا طبیعت زیبا... از نهبندان گرفته تا باجگیران و از سبزوار تا سرخس...
در این سفر بیش از 4000کیلومتر پیموده شد.
از ریوش (Rivash) که زمانی از شکوه و بزرگی به مانند ری بوده سفر خراسان را شروع می کنیم و در اولین صبح سرد سفرمان از سرخی کوهستان و رودخانه اش گرم می شویم...
روستای کریز را نه فقط آبشار باغدشت و نه آب گرمش برایمان ماندگار می کند، بلکه گرمای دل پیرمرد روستایی که با تمام وجود ما را به میهانی سفره اش فرا می خواند...
راه شهر نزدیک است اما قرار نیست به شهر برسیم... باز راه به سوی بیراهه ها پیش می گیریم و نامق (Namagh) را با نام حقش جستجو می کنیم!
تنگه زیبای کوهستانی رود معجن (Majan) و آبشار دیدنی اش را به سمت بایگ و ابریشم معروفش ترک می کنیم و به تماشای تاریخ، راهی تربت حیدریه و روستای سنگان و مزار شاه سنجان می شویم...
مه ولات و خانه اعتمادی اش که برای ما و ساکنین خانه خاطره ساز شد را تا اوج قدرت معماران گذشته در برج علی آباد کشمر و برج فیروزآباد بردسکن به غروب نمکزار کویر شهرآباد پیوند می زنیم...
هنوز لحظه ای که بانوی مهنه ای درب سرای ابوسعید ابولخیر را باز می کند را از یاد نبرده ام... بانویی که از مریدان شیخ می گوید و بغضی که از بی کسی در گلو دارد...
گناباد را با قنات بزرگ و معرف قصبه می شناختیم اما مسجد جامع گناباد دنیایی بود از نقش و نگار و عظمتی کم نظیر و کارگاه سفال مند که خود تجربه ای شیرین بود...
و کاخک (Kakhk) شهری که با آسیاب آبی اش معروف است و خیابان اصلی اش ما را به یاد باغ فین کاشان انداخت...
مسجد جامع قاین و ساعت آفتابی اش، ابولمفاخر، قلعه کوه قاین و بوذر جمهر قاینی یا همان بزرگمهر در دامنه کوه ابوذر، این بار قاین را فراتر از زعفران و زرشکش در ذهن ما ماندگار می کند.
در مسیر قاین به بیرجند از روم (!) عبور می کنیم و کنکاشمان درباره این نامگذاری به جایی نمی رسد.
چهارده آبشار دامنه کوه های باقران و آب تنی در هوای سرد، و لختی درنگ در کنار سبدباف نابینای روستای چارده و حیرت هنوز ما از این که چطور هنرمندانه سبدها را رنگ به رنگ با چشم دل به زیبایی می بافد...
باغ شوکت آباد بیرجند، ارگ کلاه فرنگی که اکنون ساختمان استانداری است و بازدید از آن به راحتی ممکن نیست، بند دره، قلعه بیرجند و بافت قدیم شهر نشان از گذشته ای درخشان در منطقه ای دارد که اکنون خراسان جنوبی نامیده می شود...
اما ماخونیک؛ روستای لی لی پوت های ایران! روستایی که بارها و بارها از رفتن به آن منعمان کردند... اما رفتیم و در دردهای ماخونیک ماندیم... ماخونیک خود داستانی جداگانه دارد...
قلعه فورگ درمیان (Darmian) و سیاه چاله یا راه فرار آن با بیش از 200 پله، مسجد هندوالان، قهستان (Ghohestan) و خرید شب عید و صف تنها شیرینی فروشی شهر و تکاپوی شب سرد سال نو...
امسال هم سال تحویل در گوشه ای دیگر از این سرزمین هستم... در افین (Afin) روستایی تاریخی و دیدنی، و میهمان دوستی دیگر از دیار خراسان؛ سفره هفت سین باصفای ما و دلتنگی های همسفران و پشت خط ماندن برای لحظه ای شنیدن صدای عزیزترین ها و تبریک سال نو...
از اسفدن (Esfeden) راهی نشتیفان و آسبادهای هنوزپابرجای آن می شویم... اینجا هم جاده ای عجیب دارد تا بی انتها به دل کوهستان... و نشتیفان و سنگ مزارهای عجیب و غریبش...
به مدرسه غیاثیه خرگرد (Khargerd) در نزدیکی خواف می رسیم در حیرت می مانیم و مدرسه نظامیه ای که اکنون هیچ از آن نمانده...
از خواف که به سمت تایباد می روی میل تاریخی کرات (Karat) هنوز اقتداری دارد برای خود و چه ناشناخته است. مولانا ابوبکر در تایباد و مشهد ریزه و مزار شیخ عبداله در باخرز که البته با خواجه عبداله انصاری تفاوت دارد!
مسجد عتیق تربت جام شکوهی به جا مانده از بیش از 700 سال پیش است که هنوز نقش و نگارهای آن به راحتی دیده می شود...
تربت جام را به سوی صالح آباد و جاده مرزی سرخس ترک می کنیم و طبیعت بهاری را پیش چشم خود می بینیم. این جاده یکی از زیباترین جاده های این سرزمین است و رود تجن و هریرود در میانه و کوهستان های خیره کننده در سمت دیگر... طبیعت متفاوت مرز ایران و ترکمنستان مشابه جاده مرزی ایران و ارمنستان و نخجوان در مرزهای شمال غربی می باشد...
نقش سیمرغ در آسمان نیلگون
و سرخس؛ شهری که همیشه در ذهنم دست نیافتنی می نمود... شهری تمیز و با امکانات خوب... دریاچه بزنگان با طبیعتی بسیار زیبا و غار مزدآوند و جاده ای که هم چنان با زیبایی تمام به سمت غرب می رود و رباط شرف که بی نظیر بود و جاده ابریشمی که مرا صدا می زند هم چنان...
ای وای که فرصت کم است و از کلات و اخلمد و چناران و قوچان و فاروج و شیروان عبور می کنیم تا به بجنورد برسیم و بابا امان و روستای حمید و بشقارداش و آیینه خانه و عمارت مفخم و ادای احترام به جان برکفان این سرزمین در مقبره شهدای جنگ جهانی بجنورد...
عطر و بوی نان محلی در جنگل های گلستان...
جاده خراب و کوهستانی و البته زیبای آزادشهر به خوش ییلاق و شاهرود و غرق شدن در هنر دست هنرمندان معاصر این مرز و بوم و پایان سفری دیگر...
امیدوارم فرصت بشه تا حداقل بخشی از آن چه دیدیم و تجربه کردیم رو به تفصیل با شما به تماشا بنشینم...
خانه باصفای سیدهزاری، محبت آقای جاویدان پور و همسر محترمشون در نخستین ساعات سال نو و همراهی آرش مودی دوست داشتنی و صفای دل دیگر دوستان خوب بیرجندی رو هیچ وقت فراموش نخواهیم کرد.
اینقدر این هزاری ما رو شرمنده کرد که خودم با اختیار تمام هزاری رو تقدیمش کردم!
سپاس از راهنمایی های ارزنده دوست خوبم مجید اسکندری عزیز و پیگیری های آرش ملکی مجد که جاشون در کنارمون خالی بود...
شک ندارم که یک سفر خوب و ماندگار با همسفران خوب شکل می گیره؛ سپاس ازهمسفران عزیزم که افتخار همراهیشان نصیبم شد:
علی بیات، حمید تجویدیان، سمانه آسایی، محمد بافرانی، علی صابری، فرزانه عابدنیا، محمد وحیدشاد، مهسا حسین آبادی و سولماز پروین.
منبع وبسایت : بینابین